آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

آمیتیس عشق مامان و بابا

      فرشته... كودكي كه آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسيد: مي گويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از ميان تعداد زيادي فرشتگان، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تو نگهداري خواهد كرد. كودك دوباره پرسيد: اما اينجا در بهشت، من هيچ كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند. خداوند گفت: فرشته تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود. كودك ادامه داد: من چطور مي توانم بفهمم مردم چه مي گويند وقت...
8 شهريور 1390

اذان

قند عسلم حدود یک هفته ای است که تا می گیم الله اکبر دو تا دستاتو روی گوشهات میذاری و می گی ا اب یعنی الله اکبر خلاصه موذنی شدی برای خودت بابابزرگت کلی تعجب کرده و میگه این کارو از کجا یاد گرفته ما که نفهمیدیم موقعی هم که تلفن زنگ میزنه یه دستتو میذاری روی گوشت و یعنی داری با تلفن حرف میزنی باهوشم دیشب دو سه قدم کوچولو رو به تنهایی برداشتی و پریدی تو بغل بابا خلاصه اولین تاتی رو بهت تبریک میگم کامپیوترم چشمک زدن رو هم تازه یاد گرفتی تا میگیم چشت کو دو تا چشماتو محکم و تند تند رو هم میذاری و بعضی و قتا که تو بغل منی هی چشمک میزنی می خندی و اخم میکنی  ...
2 شهريور 1390

دنیای ما

آمیتیسم دلبندم تازگی ها هر کاری می کنیم تو عینا همون کارو تکرار می کنی مثلا ما سرفه می کنیم سرفه میکنی می خندیم می خندی الکی گریه می کنیم تو هم صدای گریه رو از خودت در میاری خلاصه نمی دونی چه هنرمندی شدی آ کارهای جدیدت 1 وقتی بابایی می گه حسین جانم سینه می زنی و یه صدای خوشگلی در میاری و مثلا می گی حسین جانم                                                       ...
19 مرداد 1390

اولین ماه رمضانت مبارک

قند عسلم بهترینم اولین تجربه ماه مبارک رمضان را بهت تبریک میگم پارسال این موقعها همش من در تب و تاب بودم روز شماری می کردم زودتر به دنیا بیایی البته یه دور هم قرآن را توی این ماه مبارک ختم کردم و امسال هم به شکرانه لطف خداوند برای بخشش تو به ما نذر کرده ام یه ختم قرآن تو ماه مبارک داشته باشم عزیز دلم تو یکی یه دونه چراغ خونه به هر نینی کوچولو می رسی می گی نی نی به عروسکاتم میگی نینی  آخه عزیز دلم تو خودت نی نی هستی                                    &...
10 مرداد 1390

نی نی شگفت انگیز من

آمیتیس گلم وقتی 8 ماه داشت براش معما طرح می کردیم حل می کرد 3 تا لیوان روی زمین قرار می دادیم عرسک کوچولو امیتیس که خیلی دوستش داره رو تویکی از اونها قرار می دادیم امیتیس پیداش می کرد اگر جای لیوانها را تغیر می دادیم امیتیس با دقت نگاه می کرد باز عروسکش پیدا می کرد اینست نی نی شگفت انگیز من. حتما ادامه مطلب را ببینید         آمیتیس گلم وقتی 8 ماه داشت براش معما طرح می کردیم حل می کرد  3تا لیوان روی زمین قرار می دادیم عرسک کوچولو امیتیس که خیلی دوستش داره رو تویکی از اونها قرار می دادیم امیتیس پیداش می کرد     اگر جای لیوانها را تغیر می دادیم امیتیس با دقت نگاه می کرد باز عروسکش...
31 تير 1390

عسلی 10 ماهگیت مبارک

                                                               دوست داشتنی ما عشق مامان بابا 10 ماهگیتو بهت تبریک می گیم اینقدر خانوم شدی که خدا بدونه راستی مامانی من که خیلی منتظرم مرواریدای  بالاییت در بیاد پس کی در می آن ؟؟؟        دو سه شب پیش همش تو خواب بیقراری می کردی و من تا صبح ...
30 تير 1390

آمیتیسم عیدت مبارک

عشق مامان و بابا اولین تجربه عید نیمه شعبان رو بهت تبریک می گیم البته پارسال هم نیمه شعبان بودی اما تو وجود مامان و از طریق مامان همه چیزو درک میکردی                                                            ما عید رفتیم خونه مامان بزرگت اراک کلی به تو خوش گذشت وقتی با هم رفتیم مراسم مولودیه همسایه مامان بزرگ وقتی خانم مداح مولودی خوانی میکرد تو تو بغل خاله ملیح اینقدر دس دسی کردی و نانای کردی و ذوق جشن...
29 تير 1390