آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

حکمت

1390/10/1 10:33
نویسنده : مادر
1,022 بازدید
اشتراک گذاری

بخشی از شب را برخیز و برای او سجده کن و او را در شب طولانی تسبیح گوی ...

سوره مبارکه انسان آیه26

 

 

آرزویم ، بلندترین شب سال شب یلدا شبی که پس از آن غلبه نور بر ظلمت اتفاق خواهد افتاد و نیاکان ما به واسطه این اتفاق جشن گرفتند بر تو و همه نی نی کوشولوها مبارک باد امیدوارم همه زیر سایه پدر و مادر صدها و هزاران سال از این شب یلداها به سلامتی و خوشبختی جشن بگیرند .

 

 

آمیتیسم ، امسال شب یلدا عمه جونی شام همه و ما رو دعوت کرد ولی چون امتحانات بابا نزدیکه عذر خواهی کردیم و نرفتیم و شب یلدا رو تنهایی جشن گرفتیم. یه جشن کوشولو . شام مفصل و بعدش هم آجیل البته من و بابایی یواشکی تخمه می شکستیم که تو یهویی دلت نخواد و بعدش گیر کنه تو گلوت البته چند تا مغز پسته خوردی و به داد و فریادای من و بابا اهمیت ندادی 

 

 

اینم بگم که تو اصلا نذاشتی بابا درس بخونه تا بابا جونت دست به کتاب میشد سریع به سمت میزش میرفتی و کتاباش ......

یک دفعه که سریع به سمت میز رفتی پایت محکم به میز خورد و خیلی درد گرفت بمیرم برات شروع کردی به گریه و داد و بیداد من اومدم آرومت کنم دیدم تو دهنت چند تا پوست پسته رو شکستی و خورد کردی و می خواستی بخوری که این اتفاق افتاد سریع دست به کار شدم و در حال گریه تو همه رو از دهنت بیرون آوردم اینقدر تیز بودند که اگه خدایی نکرده قورتشون می دادی توی گلوت گیر میکرد و دردسر بزرگی برات بوجود می اومد فهمیدم اون پات به میز خوردن ودرد شدید حکمت و مصلحت خداوند بوده که تو اون پوست پسته ها رو نخوری نمی دونی چقدر خدا رو شکر کردم

گل سرخم بدون که خدا اگه یه اتفاق ناخوشایند برای انسانها به وجود میاره یا داره خطر بزرگی رو ازشون دور میکنه یا نعمت بزرگی بهشون میده یا هر دو عزیزم این ما هستیم که اون اتفاقا رو بد میبینیم

خدای من اگر نعمتی میدهی حکمت است و اگر نمی دهی مصلحت پس با تمام وجودم تو را سپاس می گویم ای برترین تدبیر کنندگان

عزیز دلم دیشب نیمه شب ساعت 3 متوجه شدم که تب داری به زور بیدارت کردم و پاشویه ولی تا قطره بهت دادم یهویی هر چی خورده بودی بالا آوردی ولی بعدش به زور شربتت رو بهت داددم و خوابوندمت و تبت پایین اومد بمیرم برات عزیز دلم ولی اینقدر به عشق خدا مطمئنم که همه اینا رو از حکمتش میبینم پس بازم خدا رو سپاس

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

بهار(مامانی شهراد)
3 دی 90 15:52
سلام عزیزم آپ کردم منتظرتم
مامان پریسا
6 دی 90 10:30
ایشالله که همیشه سلامت باشید.
مامان پرنیا جون
7 دی 90 9:38
عزیزم سلام خوبی امیتیس نفس طلا خوبه.مرصی که بهم سر میزنی و با نظرات و راهنماییهای قشنگت کمکم میکنی خانوم طلا
هوراد
7 دی 90 10:17
سلام مامان دوست داشتني آميتيس زيبا مرسي ازاينكه اومدين پيش ما خيلي دوستون داريمممممم