آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

آميتيس در محل كار مامان

1392/4/6 13:21
نویسنده : مادر
414 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل سرخم

ديروز 92/4/5 بود كه بابايي زنگ زد و خبر داد كه با تو مياد دنبالم من كه تا اون موقع خيلي آخ خسته بودم بعد از شنيدن اين خبر خيلي خيلي لبخند و داشتم براي اومدنت لحظه شماري مي كردم خلاصه حدوداي ساعت يك و نيم اومدي تو راه كه ميومدي تا اينجا به بابا مي گفتي بابا اينجا محل كار مامانه و بابا تعجب و خلاصه كلي سوالاي عجيب و غريب . خلاصه بابايي وقتي رسيديد جلوي در يه تك به من زد و من اومدم دنبالت ديدم بععععععععععله لباساي خوشگلت رو پوشيدي و تا منو ديدي دست تكون دادي خلاصه دست به دست هم امديم تو اتاق از راهرو اداره بگم كه هر كه رد مي شد لپتو مي گرفت خلاصه تا برسي فك كنم لپت كنده شد سبز اومدي و پشت ميز كارم نشستي و پشت سيستم و خلاصه عكساي عمو پورنگ و تكيه كلام امير محمد و همه براي ديدنت به اتاقم اومدند كلي ماشالا و چه نازه و ... گفتن و تو هم سرتو انداخته بودي پايين و تو سنداي حسابداري داشتي نقاشي مي كردي نیشخند خلاصه از دو و نيم تا يه ربع به سه داشتم التماستو مي كردم كه بريم و تو بامن حرف نزن و باباي هم دم در منتظر خلاصه خيلي خيلي خوشحالم احضورت در محل كارم و هنوزم انرژي مثبتش باقي مونده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
6 تیر 92 13:31
ای جااااااااااااااااااااااااااااااااان ...
ارلا
6 تیر 92 13:41
سلام چه وب نازی داری وااااااااااااااااااای به من سر بزنی خوشحال میشم
ویدا
8 تیر 92 2:19
الهی من قربونت برم خو مامانی دوست داره بچمون پیش مامانش باشه خوب بده بچمون هنرمنده دوست داره همه جا نقاشی بکشه مامانی حتما براش اسپند بریز بچمونو چشم نزنند یه عالمه بوس برای عزیز دلم
پرنیا و مامانش
8 تیر 92 10:27
قربون شیرین زبونیهات امیتیس نازم ماشالله خانوم شدی با داشتی مادری چون گل .انشالله همیشه شاد و سرزنده باشی مریم گلم
علامه كوچولو
8 تیر 92 11:59
سلام عزيزم خوشحالم از آشناييتون و ممنونم كه قابل دونستين و نوشته هام رو با گرماي حضورتون مزين كردين دختر كوچولوي نازتون رو محكم بفشاريد و لپاش رو از طرف من بكشين اما مواظب باشين كنده نشه
مامان شایلین جون
8 تیر 92 12:24
واییییییییییی عزیز دلم آمیتیس ماهم رفتی اداره پیش مامی؟ای جونم. مریم تو رو خدا مواظب بچه باش تو محل کار چشش میزنن. منم مجبور میشم گاهی بیارمش اداره وگرنه اصلا دوس ندارم. چرا عکس نذاشتی ازش؟؟دلم براتون تنگ شده. بوس بوس بوس هم خودتو هم آمیتیس عسلو
مامان اشکان
8 تیر 92 22:11
چه عکسای نازی... مامان جونش کاش گفته بودی این عکسهای قشنگ رو کجا انداختی
مامان ترنم
10 تیر 92 10:44
خوب بچه دوست داره تو محل كار مامانش بمونه . اي واي نه خاله جون پاشو بورو خونتون تا همكاراي ماماني لپهاتو نخوردن.
☆ یاسمین ☆
11 تیر 92 13:02
منم با اجازه میخوام لپشو بِخِشم و بعدش یه ماچ گنده ازش بکنم،اینجوری خب معلومه که انرژی مثبت گرفتی با وجود دخملی گلت
مامان حنانه زهرا
12 تیر 92 11:52