آميتيس در محل كار مامان
سلام گل سرخم
ديروز 92/4/5 بود كه بابايي زنگ زد و خبر داد كه با تو مياد دنبالم من كه تا اون موقع خيلي خسته بودم بعد از شنيدن اين خبر خيلي خيلي و داشتم براي اومدنت لحظه شماري مي كردم خلاصه حدوداي ساعت يك و نيم اومدي تو راه كه ميومدي تا اينجا به بابا مي گفتي بابا اينجا محل كار مامانه و بابا و خلاصه كلي سوالاي عجيب و غريب . خلاصه بابايي وقتي رسيديد جلوي در يه تك به من زد و من اومدم دنبالت ديدم بععععععععععله لباساي خوشگلت رو پوشيدي و تا منو ديدي دست تكون دادي خلاصه دست به دست هم امديم تو اتاق از راهرو اداره بگم كه هر كه رد مي شد لپتو مي گرفت خلاصه تا برسي فك كنم لپت كنده شد اومدي و پشت ميز كارم نشستي و پشت سيستم و خلاصه عكساي عمو پورنگ و تكيه كلام امير محمد و همه براي ديدنت به اتاقم اومدند كلي ماشالا و چه نازه و ... گفتن و تو هم سرتو انداخته بودي پايين و تو سنداي حسابداري داشتي نقاشي مي كردي خلاصه از دو و نيم تا يه ربع به سه داشتم التماستو مي كردم كه بريم و تو و باباي هم دم در خلاصه خيلي خيلي خوشحالم احضورت در محل كارم و هنوزم انرژي مثبتش باقي مونده