آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

سخن زیبا

1392/3/31 21:33
نویسنده : مادر
490 بازدید
اشتراک گذاری

هیچ گاه به خاطر هیچکس از ارزش هایت دست نکش !

چون اگر روزی آن فرد از تو دست بکشد ،

تو می مانی و یک ” من ” بی ارزش!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

☆ یاسمین ☆
2 تیر 92 13:56
دقیقاً بوس برای آمیتیس جون
مامان فتانه
2 تیر 92 16:04
شايد بزرگترين گناهمان اين است که به انتظارش نشستيم براي ديدنش براي ظهورش بايد بايستيم راه بيفتيم... اين بار نه با پاي دل،بلکه با پاي عمل چندمين سال است که در عين بودن کنارمان نيستي؟! حتي حساب اين را هم نمي دانم...
ویدا
2 تیر 92 16:16
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود.. در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود میشود حتی برای دیدن پروانه ها.... شیشه های مات یک متروکه را الماس بود دست در دست پرنده،بال در بال. .نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود... .هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
ویدا
3 تیر 92 23:35
كاش مي شد سه چيز را از كودكان ياد بگيريم: بي دليل شاد بودن و پاي كوبيدن هميشه سرگرم كار بودن و بيهوده ننشستن حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فرياد زدن
رضوان
4 تیر 92 13:22
واقعا واقعا با معنی بود این جمله
مامان کوروش
4 تیر 92 14:12
سلام عزیزم خوبی آمیتیس نازم خوبه از این به بعد همش پس رمز دار میزارم چون وقتی رمز داره میای رمز رو واست خصوصی گذاشتم
مامان یاسمن و محمد پارسا
4 تیر 92 19:14
عزیزم ممنونم بابت تبریکتون با افتخار لینگتون کردم
ویدا
4 تیر 92 21:26
ﭘﺴﺮ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ 18 ﺳﺎﻟﮕﯿﻢ ﭼﯿﮑﺎﺩﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؟ ﻣﺎﺩﺭ: ﭘﺴﺮﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﭘﺴﺮ 17ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺪ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪ ﺷﺪ،ﻣﺎﺩﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺩﺍﺩ،ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﭘﺴﺮﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭی قلبی ﺩﺍﺭﻩ . ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﺎﻡ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ...؟ ! ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻘﻂ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ . ﭘﺴﺮ ﺗﺤﺖ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﮥ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ 18 ﺳﺎﻟﮕﯽِ ﺍﺵ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻣﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﺷﺪ .... ﭘﺴﺮﻡ ؛ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﺎﻟﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ،ﯾﺎﺩﺗﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﭼﯽ ﮐﺎﺩﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟ ﻭ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﻪ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺪﻡ ! ﻣﻦ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻡ،ﺍﺯﺵ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻦ ﻭ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﻗﻠﺐِ ﻣﺎﺩﺭﻭ ﻋﺸﻘﺶ ﻧﯿﺴﺖ.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
5 تیر 92 8:27
واااااااااااااااااااااااااااااقعــــــــــــــــــــــــــا ...
مامان کوروش
5 تیر 92 11:21
سلام عزیزم کامنتت رو دیدیم دیروز ممنون منتها الان کامنتها رو تایید کردم من ارادتمند شما هستم وبت هم میام همیشه از این به بعد هر روز واست کامنت میزارم خوبه آمیتیس نازم رو ببوس
علی خوشتیپ
5 تیر 92 11:40
سلام خاله جون.من تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کردم.به رایتون نیاز دارم اگه از عکسم خوشتون اومد کد 118 رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنید. ممنون
ویدا
5 تیر 92 14:02
عزیزم مرسی از دعات نه شما استثنا هستید منتظریم با آمیتیس جون بیایید آره منم عاشق جودی ابد بودم بانو شما هم به این بازی دعوتی ها
جولیا پندلتون
5 تیر 92 14:12
ممنونم جیمی واقعا برازنده هست منم به حرف مامانم گوش نمیدم و زن اون دلال نمیشم حتی اگه جودی بگه....... من عاشق این کارتونمممممممم
ویدا
5 تیر 92 19:56
سلام به بازی وبلاگی وبلاگم دعوت شدید یه سر به وبلاگم بزنید و سوالات رو با جواب های خودتون داخل وبلاگتون قرار بدید ممنونم
مامان حنانه زهرا
5 تیر 92 20:21
خیلی قشنگ بود دخمل نازتونو ببوسین °°°°°°°°°°°°|/ °°°°°°°°°°°°|_/ °°°°°°°°°°°°|__/ °°°°°°°°°°°°|___/ °°°°°°°°°°°°|____/° °°°°°°°°°°°°|_____/° °°°°°°°°°°°°|______/° °°°°°°______|_______________ ~~~~/____________________~~~~ ,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸..... منتظر حضور گرمتان هستم
مامان ترنم
6 تیر 92 8:38
عاليييييييييييييييييي . واقعا پر معنا و زيبا.
ویدا
6 تیر 92 12:14
کاش میشد بچگی را زنده کرد کودکی شد ؛ کودکانه گریه کرد شعر "قهر قهر" تا قیامت را سرود آن قیامت که دمی بیش نبود فاصله با کودکی هامان چه کرد؟ کاش میشد بچگانه ازته دل خنده کرد
مامان حنانه زهرا
6 تیر 92 13:20
باافتخارلینک شدین
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
6 تیر 92 13:21
مرسی که همیشه به یادمی و میای پیشم .....
مامان اشکان
6 تیر 92 20:18
واییییی راست میگی حستو درک میکنم وقتی آدم بچشو میبره سر کار خیلی حس خوبیه... یه حس غرور.... تا چند روز آدم وقتی میزشو نگاه میکنه فقط یاد بچش میفته
پرنیا و مامانش
8 تیر 92 10:26
بی نهایت زیبا بود گلم واقعا دنیا همین اما متاسفانه ما مادرای با عاطفه این کار رو انجام می دیم