آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

اين روزهاي آميتيس

1392/3/9 21:26
نویسنده : مادر
333 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزيزم

سلام و سلامتي رو برات آرزو دارم عشقم امروز كه 9 خرداد 92 هست اين مطالب رو دارم برات مي نويسم اميدوارم بعدا كه مطالب رو بخوني لبخند زيبات هديه اي باشه واسه كاراي مامان عزيزم لبخند

گلم ديگه داري يه مغازه دار حرفه اي ميشي چشمکهر روز با بابا بزرگ   مغازه ميري و راه و رسم تجارت رو ياد ميگري نیشخند البته تو داخل مغازه فقط ميشني و چكها رو امضا مي كني شوخي كردم تو يه كاغذ نقاشي مي كشي ديشب بابا  بزرگ

ميگفت با يه مشتري در حال صحبت كردن بوده كه تو فكر كردي اون داره با بابايي دعوا مي كنه تو يهو داد زدي چرا با بابايي دعوا مي كني و بقيه قهقهه تازه يه سري از مشتري ها هم بهت شاگردونه ميدن و ميگن كوچمولو بيا واسه خودت بستني بخر خلاصه كلي پول جمع كردي ابرو

ديروز غروبي من و تو و بابايي رفتيم طبيعت خلاصه يه جاي خوشگل كه الآنه بابا مياد و عكسشو ميذاره خلاصه كلي حيووناي بامزه هاپو و ببئي و گاو

يه رود كوچولوي آب بود و تو خيلي كيف كردي خلاصه موقع برگشتني نميومدي و ميگفتي ميخوام بمونم پيش هاپو باهاش بازي كنم و من و بابايي کلافهخلاصه باكلي وعده و وعيد از جانب ما برگشتي تو راه مامان خواست كه برات از مزاياي اين حيوانات توضيح بده و از گاو شروع كرد :

مامان جون : گاو يه حيوون خيلي خوبيه از شير گاو ماست و كره و پنير و دوغ و كشك و خيلي چيزاي خوب درست مي كنن

آميتيس : تخم قرغ ( تخم مرغ به زبان آميتيس ) هم درست مي كنن من و بابايي قهقهه

قربونت برم عشق و باهوشم كه اينقده با دقت به حرفام گوش ميدي بعضي موقعها تازه مي فهمم كه تو صحبتهام داري خيلي عميق فكر ميكني متفکر اينشتين مامان بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان ترنم
9 خرداد 92 11:56
تخم مرغ اونم از گاو؟!!! خوب راهشو ياد گرفته دختر شيطون. مي‌ره مغازه براي خودش كاسبي مي‌كنه؟ خوب بچه‌هاي اين دوره بايد از حالا راههاي بيزينس رو ياد بگيرن خوووووب. چقدر هم هواي بابايي رو داره.
مامان شايان و پرنيا
9 خرداد 92 12:12
عزيزم چه شيرين زبونه خيلي خوشگلي آميتيس كوچولو ماشالله
مامان شايان و پرنيا
9 خرداد 92 12:26
با كمال ميل عزيزم لينكتون كردم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
9 خرداد 92 13:07
عزیزم، چقدر باهوشه ماشالا دخملی تون ... چون شما اسم از شیر و ماست و اینا رو آوووردید، یاد صبحونه افتاده و گفته: تخم مرغ خدا حفظش کنه
مامان آینده یه فسقِلی (تک خاله کوثر جونی)
9 خرداد 92 13:08
ببین عزیزم، من کارشناسی ندارم توی این زمینه و فقط چند سالی هستش که کانون زبان میرم و دیگه تموم کردم. دوره های آیلتس رو هم گذروندم و الان فقط کلاس جمع بندی میرم. واسه شروع با شرایطی که شما داری، از نظر من میتونی متون انگلیسی رو برداری و خودتو محک بزنی، ببینی تا چه حد بلد هستی و میتونی ادامه بدی. سعی کن لغات رو از توی متن یاد بگیری و به صورت کاربردی. من شخصا کتاب هایی که لغات تنها رو یکجا یاد میدن، اصلا قبول ندارم. به درد نمیخورن. حداقل اگه دوست داری، اون کتاب های لغات رو بخون، اما باهاشون هم جمله بساز، تا همزمان هم روی گرامر کار کنی و هم اون لغت رو بصورت کاربردی یاد بگیری. کتاب های کانون زبان که شماره بندی دارن رو بگیر و سطح خودتو مشخص کن و شمرده شمرده همه چی رو یاد بگیر و بخون. مثلا گرامر رو تنها نخون. سعی کن گرامر رو توی مکالمه هایی که توی کتاب ها هستن رو یاد بگیری. سایت های خارجی برو. یه موضوعی که دوست داری رو به انگلیسی سرچ کن و ببین که اون ها چطوری مینویسن. اگر در حد محاوره میخوای، در حد همون کتاب های کانون، کافیه. اما اگر حرفه ای می خوای یاد بگیری، علاوه بر اون کتاب ها، مجلات و سایت های خارجی خیلی میتونه کمکت کنه. از لحاظ Listening هم دائما ترانه یا مکالمات صوتی انگلیسی رو گوش کن، حتی اگه متوجه هم نشی. واسه اینکه گوش و ذهنت به لهجه شون آشنا بشه. من چند تا از مهارت ها رو توی لیستم مطلب هام دارم. میتونی ببینی. این هم لینکش: http://nini6368.niniweblog.com/cat1.php صفحات 1 و 2 هم برو. اگر یه شرایطی پیش بیاد که ببینم جمله های انگلیسیی که مینویسی، شاید بیشتر بتونم و البته بهتر راهنماییت کنم. اگر امکانش واست هست، کامنت انگلیسی واسم بنویس یا بیا نی نی گپ، من در خدمتم. امیدوارم راهنمایی هام روشن و واضح بوده باشه برات. موفق باشی
zahra
9 خرداد 92 14:13
فدای دختری که اینقد دست به چک ش خوبه عکسش رو میزاشتی جالب میشد
☆ یاسمین ☆
10 خرداد 92 12:45
خوبه دیگه از الان دخملمون روش تجارت کردنو یاد میگیره همیشه به گردش.ای جونم که از گاو تخم قرغ درست میکنن ایشاله دانشمند بشه دخملی گل
☆ یاسمین ☆
11 خرداد 92 19:23
مامان مهربون، به یه بازی وبلاگی دعوتی زود بیا پیشمون
مامان شایلین
12 خرداد 92 8:42
سلام امیتیس خوشگل و باهوشم. مامان جونم سلام عزیزم شایلین از 10 روز پیش مریضه دو روزه که حالشم بدتر شده. هفته پیش کلا نمایشگاه و جشنواره بودم چهارشنبه دخترم حالش خوب بود بردمش مهد بعد هم مراسم و... ولی از جمعه دوباره حالش بده. دیروز نبودم الانم با اینکه حالش بد بود گذاشتمش خونه خاله اش اومدم تند تند کارا رو انجام بدم برم. تورو خدا واسش دعا کن. سینش چرک کرده همش تب میکنه