آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

کوهنوردی در مرتفع ترین قله استان مرکزی

    شیرینترین ، روز جمعه به اتفاق خانواده رفتیم پیک نیک در دامنه کوه شهباز بلندترین قله استان مرکزی تو که اینقده متعجب شده بودی که تا آخر شب حتی یه لحظه هم خوابت نبرد از من نشنیده بگیر تو راه که داشتیم می رفتیم جاده خیلی ترسناک شده بود و دره ها و شیب تند جاده که چند بار بابایی تصمیم گرفت برگرده آخه دیگه ماشین تحمل شیب تند رو نداشت و سر میخورد ولی تو که خبر از ترس ما نداشتی داشتی شاداب بازیتو می کردی                                    &nb...
10 خرداد 1391

بستنی خوردن آمیتیس در یک روز عصر تابستانی

                               دختر گلم عصر جمعه رفتم بیرون و برات بستنی خریدم کاکائو روش رو کندم دادمش بهت تا بخوری خودت هم تا آخرین ذره از اونو خوردی کلی کیف کردی و خندیدی ولی چشت روز بد نبینه کل لباسات به بستنی آغشته شده بود تمام دستات تا بالا و من بابایی کلی زحمت کشیدیم تا پاکش کنیم بیسکوییتت رو یکی به خونه کرده بودی خلاصه من یه ساعت زحمت کشیدم تا آثارش رو پاک کردیم بابایی تعریف کرد روز پنج شنبه یواشکی دستتو تو قنددون کردی یه مشت قند برداشتی و گذاشتی توی دهنت که دیگه دهنت بسته نمی شده بعدا...
10 خرداد 1391