بوسه
دیشب آخرای شب بود من داشتم با خودم یه سوره از قرآن رو زمزمه می کردم که تو به من نگاه کردی ... یه لحظه دیدم کف دستت یه بوس گذاشتی و به سمت آسمون فوتش کردی بعد به من گفتی مامان واسه خدا بوس پرت کردم تو اون لحظه به این فکر می کردم که تو هم بوسه خدا بودی که از تو آسمون واسم فرستاد فرشته کوچولوی من دختر نازم روزت مبارک ...
نویسنده :
مادر
11:37
همچنین
دیشب در حالی که آمیتیس رو بغل کرده بودم و می بوسیدم گفتم شب بخیر اونم گفت ... همچنین پی نوشت1 : دیروز آمیتیس به من گفت مامان ظرف رو بده من گفتم نه و آمیتیس گفت : مامان دستم به دامنت لطفا ... پی نوشت 2 : آمیتیس هر چیزی رو بخواد میگه مامان زحمتتون میشه و من لبریز از می کنمش ...
نویسنده :
مادر
10:45
تولد دوباره
امروز 15 مرداد سال 1394 هست دو سال پیش در چنین روزی آمیتیس دوباره متولد شد عزیزم عشقم دلیل زندگیم تولدت یعنی تولد دوباره ات مبارک ...
نویسنده :
مادر
12:34
زمزمه
این روزا آمیتیس خانوم یه شعر که فکر کنم از کلیپای وایبر باشه رو داره زمزمه می کنه که من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من .... بعد که این شعر رو تو اینترنت سرچ کردم دیدم یکی از اشعار مولاناست که خییییلی زیباست حیفم اومد نذارمش مــن غلام قمــرم ، غيـــر قمـــر هيــــچ مگو پيش مـــن جــز سخن شمع و شكــر هيچ مگو سخن رنج مگو ،جز سخن گنج مگو ور از اين بي خبري رنج مبر ، هيچ مگو دوش ديوانه شدم ، عشق مرا ديد و بگفت آمـــدم ، نعـــره مــزن ، جامه مـــدر ،هيچ مگو گفتــم :اي عشق مــن از چيز دگــر مي ترســم گــفت : آن چيـــز دگــ...
نویسنده :
مادر
13:12
دندون
سلام بر همه دوستان سلام بر معجزه زندگی من تو این چند وقتی که مطلب جدید نذاشتیم خیلی اتفاقا افتاد مثلا آمیتیس خانم گوشی خریده یه گوشی لمسی البته از اون بچه های خیلی وابسته به این جور چیزا نیست گوشاشو سوراخ کرد و یه گوشواره آویزی خوشگل خریده و انداخته و خلاصه النگو و از این چیزمیزا راستی دو سه روز پیش که باهاش رفتیم بیرون جلو یه مغازه پارچه فروشی عکس یه دختر کوچولو با چادر ملی دید و کلی صحبت و مذاکره تا آخرش موفق شد یه چادر خوشگل بخره و الان با چادر خوشگلش کلی این طرف اون طرف میره و یه عالمه به هواداراش اضافه شدن از عابر پیاده و سواره گرفته تا ... مطلب بعدی که می خوام اضافه کنم آمیتیس خانم 2 تا دندون در آورده کجا ...
نویسنده :
مادر
12:03