آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

بستنی خوردن آمیتیس در یک روز عصر تابستانی

1391/3/10 14:00
نویسنده : مادر
712 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

                          

دختر گلم عصر جمعه رفتم بیرون و برات بستنی خریدم کاکائو روش رو کندم دادمش بهت تا بخوری خودت هم تا آخرین ذره از اونو خوردی کلی کیف کردی و خندیدی ولی چشت روز بد نبینه کل لباسات به بستنی آغشته شده بود تمام دستات تا بالا و من بابایی کلی زحمت کشیدیم تا پاکش کنیم بیسکوییتت رو یکی به خونه کرده بودی خلاصه من یه ساعت زحمت کشیدم تا آثارش رو پاک کردیم

بابایی تعریف کرد روز پنج شنبه یواشکی دستتو تو قنددون کردی یه مشت قند برداشتی و گذاشتی توی دهنت که دیگه دهنت بسته نمی شده بعدا تا صدای سرفه ات رو شنیدن دویدن و دیدن که بععععله تو دهنت چه خبره و سریع به دادت رسیدن نیم ساعت بعد دیدن دهنت تکون میخوره و محکم بستیش خلاصه به زور یه تیکه سبزی از دهنت بیرون آوردن خلاصه یه جارو برقی شدی واسه خودت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مهسا
5 شهریور 90 12:21
سلام مامان آمیتیس.چه دختر خوشملی خدا حفظش کنه خوشحال میشم تبادل لینک کنیم اگه مایل بودین با اسم میوه ی عشق مامان و بابا لینک کنین
آرتین خان
10 شهریور 90 14:29
آخه که این بچه ها عاشق بستنی ان عکس باحالی انداختی مامانی
بهار(مامانی شهراد)
10 شهریور 90 17:06
✿◕ ‿ ◕✿ سلام خوشگلم آپ کردمو منتظرتم
ثمين
12 شهریور 90 13:36
سلام عزيزم. خوبي؟ ماشاله زنده باشه چ نازه! هم خوشكله هم چون صورتش گرده همه چي بهش مياد! پروانه-كفشدوزك-زنبور و...
مژگان
22 شهریور 90 9:10
سلام آمیتیس جان و مامانو بابای خوبش امیدوارم همیشه خندان باشید ممنون از عکس محمد خیلی خوشحال شد