آمیتیس زائر امام رضا ع
آمیتیس
امیتیس خندان
آمیتیس در خواب
آمیتیس جند روزی دل درد شدید داشت علت تغذیه نامناسب بود که با مراجعه به پزشک و دادن دارو حالش بهتر شد. ...
نویسنده :
مادر
15:47
چه زمانی به بالا نگاه می کنیم ؟
روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍست ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند. ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﺰد ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمیشد. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین انداخت ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮداشت ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ گذاشت ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش شد. ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ انداخت ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش گذاشت. ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا انداخت ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد کرد. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ کرد ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کرد ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او گفت. ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ماﺳﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑ...
نویسنده :
مادر
23:32
تفال دخملی به دیوان خواجه شیراز
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد جام می و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود ...
نویسنده :
مادر
22:30
آمیتیس در شهرداری مهاجران
الهی ...
گاهی اوقات یه متنی ، یه حرفی ، یه شعری یا یه آهنگی بدجور با دلت همخونی داره مثلا یه وقت تلویزیون رو روشن می کنی یه جمله ای می شنوی یا یه آیه ای است که دقیقا حرف دل آدمو می زنه القصه ، ما دیروز داشتیم از سر کار بر می گشتیم و پامون رو گاز و سرعت بالای صد تا که پپشت یه کامیون رسیدم و درحال چراغ و بوق برای سبقت که جمله پشت کامیون بدجوری منو به فکر فروبرد نوشته بود الهی گاهی نگاهی ، خیلی خیلی قشنگ بود یهو چشام پر اشک شد چقدر عرفانی بود این جمله یاد معلم ادبیات دوران پیش دانشگاهیمون افتادم ، خانم بردیده ، که اصالتا اهل سرزمین ادب شاهرود بود هر وقت این جمله خواجه عبدالله انصاری رو تو کلاس می گفت که الهی بساز کار من و منگر به کردار من ...
نویسنده :
مادر
17:50